Zendagi Afsanaye Judayest
زندگی افسانه جدائیست
فریاد بی صدائیست
تنها مرو همسفر زندگی
کردی دیوانه ام ای زندگی
با تو بیگانه ام ای زندگی
آتش بی دریغ افروختی
باز و در لانه ام ای زندگی
او تنها مکن سفر تو
آ تنها مکن سفر تو
میترسم از جدائی
تنها مرو همسفر
زندگی آه چه تلخ است جدائی همسفر
خسته ام از تنهائی همسفر
روزگاری که تنها میشوی
با سکوت آشنائی همسفر