Mosafer Amadam Az Shahr

مسافر آمدم از شهر زابل
کنون عاشق شدم در شهر زابل
اگر رستم شوم تابت ندارم
خدا جانم دیگر چاره ندارم
پریشانم پریشانم پریشانم

به روی ارغوان خندیده رفتی
گل از دست بهاران چیده رفتی
تو رفتی دامن شب تیره تر شد
چراغ ماه را دزدیده رفتی
پریشانم پریشانم پریشانم

Leave a Reply

Pin It on Pinterest

en_USEnglish