Baz Dil Metapad

باز دل میتپد از زحمت دیدار دگر
چه کشد باز مرا بر در بازار دگر

گشت میثاق تو هم تازه به اقرار دگر
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم بار دگر

از پی پیر مغان را دل بریان بروم
تا پیرو خم به برش خونم و ژان بروم

ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم

سازمم آب در این میکده یک بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

شهر مرده است مپندار در آن تاب و تبی است
مهر و مه رفته و جاشون بنشسته شبی

معرفت نیست در این خان خدایا سببی
که برم گوهر خود را به خریدار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

Pin It on Pinterest

en_USEnglish